دوره آثار افلاطون - جلد 2
نویسنده:
افلاطون
امتیاز دهید
برای شناخت و درک تفکرات و عقاید جهان کنونی، مطالعه مآخذ و سرچشمههای آن لازم، بلکه واجب است.کاخ معرفت لابد معمارانی داشته است.در میان محققان جهان این اتفاق نظر هست که یکی از پیافکندگان و سازندگان این بنای جاوید-تفکر و معرفت-افلاطون حکیم است.
افلاطون در هیچ جای جهان ناشناخته نیست، اما شاید کمتر کسی پیدا میشود که او را از آثارش شناخته باشد.معمولا از طریق مطالعه کتابهای تاریخ فلسفه، با این حکیم عظیم یونان آشنا میشوند.ما ایرانیها در قرون سوم و چهارم پس از اسلام با افکار افلاطون آشنا شدیم و تا امروز بارها آثار وی به فارسی ترجمه شده است.ولی ترجمه کامل کتابهای او، با همّت نستوه دکتر محمد حسن لطفی برای نخستین بار در سال 1363 در چهار جلد و 2676 صفحه (چاپ دوم 1367) به جامعهعلمی ایران عرضه شد.
در اینجا، مروری گذرا داریم بر رسالههای افلاطون از روی ترجمه یاد شده، که انصافا در انتقال ظرایف و دقایق سخنان افلاطون، هیچ کم و کسر باقی نگذاشته است و با الفاظ شیرین فارسی مفاهیم عالی حکمت افلاطون را به روانترین شکل ممکن بیان نموده است.
مجلد حاضر شامل رساله های زیر است ، که جلد دوم از دوره آثار افلاطون چاپ 1367 خوارزمی است:
12-هیپیاس بزرگ(زیبا)
هیپیاس سوفیست دوره گرد سقراط را میبیند و از چیرگیها و دانش و توفیقهای مالی خود سخن میگوید.سقراط از میخواهد درباره«زیبایی» نظر خود را بگوید.او چند چیز زیبا مثل:دختر زیبا، مادیان زیبا و طلا را نام میبرد.سقراط از او میخواهد تا خود زیبا یا ایده زیبا را بیان کند نه مصادیق آن را.هیپیاس گیج میشود.سقراط در دهان او میگذارد که شاید زیبایی در تناسب باشد و او میپذیرد.آنگاه خود سقراط ایرادی بر آن وارد میکند.تعاریف دیگری عرضه میشود:زیبایی سود است؛زیبایی لذت است؛زیبایی دانش است.و در آخر:زیبا دشوار است.
13-ایون(هنر راوی)
ایون راوی و مفسّر داستانهای هومر است.سقراط قسمتهای مختلفی از ایلیاد و ادیسه را میخواند و به ایون میفهماند که تفسیر آنها کار امثال ارابهران و پزشک و پیشگو است نه کارایون.و او تنها در پرتو جذبه الهی میتواند از عهده تفسیر اشعار هومر بر- آید، نه از برکت دانش خود.
14-الکیبیادس(ماهیت آدمی)
الکیبیادس جوانی خوبرو و مورد علاقه سقراط است.
او سودای سروری و برتری در سر دارد.سقراط او را وا میدارد تا بگوید که در چه زمینهای علم دارد و میتواند از دیگران برتر باشد.هنگام سخن از جنگ و صلح و عدل و ظلم آشکار میشود که جوان چیزی از آنها نمیداند.سقراط میگوید، آدمی باید نخست خود را بشناسد و این کاری صعب است.اما آدمی چیست؟روح است یا تن و یا روح و تن با هم؟به نظر سقراط حقیقت انسان روح و تن ابزار اوست و متعلق به او.روح برای شناختن خود، باید در روحی دیگر بنگرد و برای فرمانروایی بر دیگران، نخست باید از فضیلت دانایی برخوردار باشد.بدون شجاعت، خویشتن داری و عدالت به سروری راستین نمیتوان رسید.نیز همواره باید خدا و روشنایی را در نظر داشت و از ظلمت گریخت.
(نکته قابل توجه در این رساله، اشارات سقراط به ایران و نظام سلطنتی و آداب و رسوم آن و نیز زرتشت و نور وظلمت است.آیا افلاطون تحت تأثیر زرتشت نبوده است؟برخی این رساله را منسوب به افلاطون میدانند.آیا میخواهند گواه تأثیرپذیری افلاطون از زرتشت را نادیده انگارند؟ شاید.)
15-هیپیاس کوچک(دروغ)
هیپیاس راوی داستانهای هومر مورد سؤال سقراط واقع میشود و موضوع دروغ مطرح میشود.آیا کسی که عمدا دروغ میگوید بهتر است یا آنکه ناخواسته بدان دست میزند؟پس از استدلالهای متعدد نتیجه این میشود:آن که عمدا دروغ میگوید بهتر است.هر چند این نتیجه خلاف عرف است، اما ظاهرا از پذیرفتن آن چارهای نداریم.
16-منکسنوس(رثاء شهیدان)
خطابهای است که سقراط از قول آسپاسیا، معشوقه و همسر پریکلس برای منکسنوس میخواند.
17-کراتیلوس(اشتقاق واژهها)
رسالهای است درباره چگونگی پیدایش واژهها و معانی آنها و اثبات تناسب بین واژه و معنای آن.اسم هر چیز به طور طبیعی نشان دهنده مسمّای آن است و این رابطه، قراردادی و ذهنی نیست؛بلکه از ذات هر چیز برمیآید.نام خدایان و قهرمانان با نقش و وظیفه آنها تناسب دارد و با شتریح و تجزیه نام آنان به شخصیت آنها میتوان پی برد.
18-اوتیدم(جدل)
اوتیدم و دوستش سوفیست هستند و بازی با کلمات و مغالطه را برای خود هنر میشمارند.هر پدیده را مساوی با تمام پدیدهها و تمام آنها را برابر با یک پدیده میدانند.ترتّب معلول بر علت و سنخیت علل را نادیده میگیرند و میگویند:هر چیز ممکن است همه چیز بشود و حقیقت واحدی وجود ندارد.
سقراط آنان را به خود وامیگذارد.(وقتی هدف گفتگو، جستجو و تحرّی حقیقت نباشد، ادامه آن بیمعنی است.)
19-جمهوری
کتاب اول-در جشنی گفتگویی در میگیرد و موضوع عدالت مطرح میشود.در تعریف آن، یکی میگوید:پس دادن مال غیر.سقراط میگوید:آیا یک دوست میتواند، اسلحه امانتی دوستش را در حالی که او را دیوانه مییابد، پس دهد؟دیگری میگوید: عدالت یعنی خوبی به دوستان و بدی به دشمنان.اگر دوست، بدکار و دشمن، نیکوکار باشد، تکلیف چیست؟سومی عقیده دارد:عدالت آن است که برای قوی سودمند باشد و ظلم کامل بهتر از عدل کامل است.سقراط با این استدلال به نفی آن میپردازد: ظالم خواهان سلطه بر همگنان و بیگانگان است، اما عادل قصد سبقت در عدل دارد نه کارهای ظالمانه.
ظالمان در بین خود نیز ملزم به اجرای عدالت میشوند.
کتاب دوم-یکی از حاضران پاسخ سقراط را قانع کننده نمییابد و میگوید:مردم از این روی به عدالت میگروند که آن را غیر قابل اجتناب میدانند نه بدان جهت که به خوبی آن اعتقاد دارند.زندگی ظالمان به مراتب بهتر از حیات دادگران است، اگر مردم عدل را میخواهند به خاطر آن است که از ارتکاب ظلم ناتوانند.دیگر آنکه، مردم پس از تجربه های مکرّر ظلم، ارتکاب ظلم را از تحمل آن بدتر دیدند، پس قرار گذاشتند که ستم نکنند و عدالت یعنی همین.
سقراط در پاسخ، پس از بیان مقدمهای طولانی در تعریف عدل و ظلم و مزایای عدل، یک جامعه و مدینه فاضله فرضی، تصور میکند.در آن برای هر فرد با توجه به مقام و پیشهاش، صفاتی در نظر میگیرد.مثلا:شجاعت برای جنگجو، دانایی برای نگاهبان و...سقراط شاعران را به مدینه خود راه نمیدهد و تلقی کسانی چون هومر و هزیود از خدایان را، مطرود میشمارد. سقراط کارهای خوب را به خدا منسوب میدارد و برای بدیها، منشأ دیگری میجوید.(آیا تعالیم زردشت درباره اهورا و اهریمن تداعی نمیشود؟)
کتاب سوم-باز هم نکوهش شاعران و بیان نتایج سوء اشعار آنها برای جامعه مطلوب، ادامه مییابد.به نظر سقراط، شعر، نقاشی و موسیقی وقتی ارزشمندند که در جهت تحکیم مبانی اخلاقی جامعه باشند.
آنگاه برای مباشرت و معاشرت و خوراک و بیماری و معاجله هم شرایطی در نظر گرفته میشود.
قاضی و پزشک باید در اندیشه مردمانی باشند که از حیث روح و تن سالمند.بیماران را باید به حال خود رها کرد و ارواح فاسد را هم باید کشت.پاسداران جامعه و حاکمان باید از میان بهترین افراد انتخاب شوند و اینان نباید به زر و سیم بهایی دهند، زیرا طلا در وجود آنهاست.
کتاب چهارم-حاکمان به خاطر سعادت جامعه باید از خود خواهی و تجمل و رفاه تا حدی چشم پوشند.جنگاوران باید تربیت ویژهای ببینند و مرزهای کشور از مقدار معلوم نباید تجاوز کند.
عدالت یعنی انجام وظیفه و ظلم فروهشتن تکلیفی است که بر عهده فرد است.آنگاه دوباره شجاعت و خویشتن داری تعریف میشود.
کتاب پنجم-برخی از بحث انگیزترین افکار افلاطون در این قسمت بیان شده است.مثل:اشتراک زن و فرزند و لزوم تربیت روحی و بدنی زنان.اینها برای جلوگیری از فساد حاکمان است تا به چیزی احساس تملک و تعلق نداشته باشند.حاکم باید حکیم باشد یا حکیم حاکم گردد.حکمت اشتیاق به تماشای حقیقت است و در میان پدیدههای کثیر به دنبال واقعیت اصیل هر چیز است:«خود»هر چیز، (ایده-مثال).
کتاب ششم-در اینجا صفات فیلسوف بیان میشود.فیلسوف عاشق شناختن آن هستی یگانه ابدی است که دستخوش کون و فساد نمیشود.
حکیم نه خود را میفریبد نه دیگری را.اعتدال و خویشتن داری سومین صفت اوست.از فرومایگی و دل بستن به چیزهای کوچک به دور است. درستکاری و مهربانی ملکه وست.حافظهای نیرومند دارد در آموختن چابک است.خواهان زیبایی و هماهنگی و دوستدار موسیقی است.آنگاه فرق سوفیست با فیلسوف بیان میگردد.ابزار فیلسوف«دیالکتیک»است:شناسایی ارتباط بین مفاهیم.شناساییها عبارتند از:
شناخت ریاضی و هندسی که با مبنایی مفروض حاصل میشود و راهبر خرد است.شناخت استدلالی یا دیالکتیکی که عین ثابت را مفروض میگیرد و این شناسایی تا اصل نخستین هستی پیش میرود.سومین نوع شناخت، عقیده(به ادیان و مکاتب)است.شناسایی چهارم، پندار نامیده میشود.
کتاب هفتم-در آغاز، تمثیل معروف غار بیان و بر انواع شناساییها منطبق میگردد.سپس دانشهایی که فیلسوفان(حاکمان)را بایسته است، نام برده میشود.عالم مثل هم در اینجا توضیح داده میشود.
کتاب هشتم-زنان و کودکان باید از تعلیم و تربیتی مشترک برخوردار شوند.در صلح و جنگ همه باید دوشادوش کار کنند.زمامداران چه از حیث دلبستگی و اشتغال به دانش و چه از لحاظ جنگاوری، باید از دیگر افراد جامعه برتر باشند.
سپاهیان جداگانه خواهند زیست و هیچ یک اتاق و انبار خصوصی نخواهد داشت.از مالکیت شخصی محروم و ما یحتاج آنها را دولت تأمین خواهد کرد، تا هیچ تعلقی آنان را از انجام وظایف میهنی خود، باز ندارد.دولتها انواعی دارند:حکومت اسپارتی (نظامی)، الیگارشی، دموکراسی و استبدادی.البته هر کدام از اینها معایبی دارند.
کتاب نهم-خصوصیات و چگونگی پیدایش مستبد، در این رساله بیان میشود.
کتاب دهم-چگونگی تقلید، ایده(مثال)و سرنوشت انسان با استفاده از داستان«ار»گفته میشود.«ار»مردهای است که زنده میشود و مشاهدات خود را از جهان دیگر باز میگوید:هر کس برای هر ستم خود کیفری جداگانه میبیند و برای هر ظلم ده بار مجازات میشود.نیکوکار و پرهیگار به میزان نیکیهای خود پاداش میگیرند.
(داستان«ار»شباهت عجیب به سفر آسمانی «اردویرافنامه»مندرج در آثار زردشتی دارد.
مخصوصا نام«ار»همان قسمت اول ارداویرافنامه هم هست.آیا افلاطون از آن آگاه نبوده است؟در رساله اکسیوخوس هم که گویند منسوب به افلاطون است، داستانی شبیه به«ار»که از زبان مغی شنیده شده، نقل میگردد.)
بیشتر
افلاطون در هیچ جای جهان ناشناخته نیست، اما شاید کمتر کسی پیدا میشود که او را از آثارش شناخته باشد.معمولا از طریق مطالعه کتابهای تاریخ فلسفه، با این حکیم عظیم یونان آشنا میشوند.ما ایرانیها در قرون سوم و چهارم پس از اسلام با افکار افلاطون آشنا شدیم و تا امروز بارها آثار وی به فارسی ترجمه شده است.ولی ترجمه کامل کتابهای او، با همّت نستوه دکتر محمد حسن لطفی برای نخستین بار در سال 1363 در چهار جلد و 2676 صفحه (چاپ دوم 1367) به جامعهعلمی ایران عرضه شد.
در اینجا، مروری گذرا داریم بر رسالههای افلاطون از روی ترجمه یاد شده، که انصافا در انتقال ظرایف و دقایق سخنان افلاطون، هیچ کم و کسر باقی نگذاشته است و با الفاظ شیرین فارسی مفاهیم عالی حکمت افلاطون را به روانترین شکل ممکن بیان نموده است.
مجلد حاضر شامل رساله های زیر است ، که جلد دوم از دوره آثار افلاطون چاپ 1367 خوارزمی است:
12-هیپیاس بزرگ(زیبا)
هیپیاس سوفیست دوره گرد سقراط را میبیند و از چیرگیها و دانش و توفیقهای مالی خود سخن میگوید.سقراط از میخواهد درباره«زیبایی» نظر خود را بگوید.او چند چیز زیبا مثل:دختر زیبا، مادیان زیبا و طلا را نام میبرد.سقراط از او میخواهد تا خود زیبا یا ایده زیبا را بیان کند نه مصادیق آن را.هیپیاس گیج میشود.سقراط در دهان او میگذارد که شاید زیبایی در تناسب باشد و او میپذیرد.آنگاه خود سقراط ایرادی بر آن وارد میکند.تعاریف دیگری عرضه میشود:زیبایی سود است؛زیبایی لذت است؛زیبایی دانش است.و در آخر:زیبا دشوار است.
13-ایون(هنر راوی)
ایون راوی و مفسّر داستانهای هومر است.سقراط قسمتهای مختلفی از ایلیاد و ادیسه را میخواند و به ایون میفهماند که تفسیر آنها کار امثال ارابهران و پزشک و پیشگو است نه کارایون.و او تنها در پرتو جذبه الهی میتواند از عهده تفسیر اشعار هومر بر- آید، نه از برکت دانش خود.
14-الکیبیادس(ماهیت آدمی)
الکیبیادس جوانی خوبرو و مورد علاقه سقراط است.
او سودای سروری و برتری در سر دارد.سقراط او را وا میدارد تا بگوید که در چه زمینهای علم دارد و میتواند از دیگران برتر باشد.هنگام سخن از جنگ و صلح و عدل و ظلم آشکار میشود که جوان چیزی از آنها نمیداند.سقراط میگوید، آدمی باید نخست خود را بشناسد و این کاری صعب است.اما آدمی چیست؟روح است یا تن و یا روح و تن با هم؟به نظر سقراط حقیقت انسان روح و تن ابزار اوست و متعلق به او.روح برای شناختن خود، باید در روحی دیگر بنگرد و برای فرمانروایی بر دیگران، نخست باید از فضیلت دانایی برخوردار باشد.بدون شجاعت، خویشتن داری و عدالت به سروری راستین نمیتوان رسید.نیز همواره باید خدا و روشنایی را در نظر داشت و از ظلمت گریخت.
(نکته قابل توجه در این رساله، اشارات سقراط به ایران و نظام سلطنتی و آداب و رسوم آن و نیز زرتشت و نور وظلمت است.آیا افلاطون تحت تأثیر زرتشت نبوده است؟برخی این رساله را منسوب به افلاطون میدانند.آیا میخواهند گواه تأثیرپذیری افلاطون از زرتشت را نادیده انگارند؟ شاید.)
15-هیپیاس کوچک(دروغ)
هیپیاس راوی داستانهای هومر مورد سؤال سقراط واقع میشود و موضوع دروغ مطرح میشود.آیا کسی که عمدا دروغ میگوید بهتر است یا آنکه ناخواسته بدان دست میزند؟پس از استدلالهای متعدد نتیجه این میشود:آن که عمدا دروغ میگوید بهتر است.هر چند این نتیجه خلاف عرف است، اما ظاهرا از پذیرفتن آن چارهای نداریم.
16-منکسنوس(رثاء شهیدان)
خطابهای است که سقراط از قول آسپاسیا، معشوقه و همسر پریکلس برای منکسنوس میخواند.
17-کراتیلوس(اشتقاق واژهها)
رسالهای است درباره چگونگی پیدایش واژهها و معانی آنها و اثبات تناسب بین واژه و معنای آن.اسم هر چیز به طور طبیعی نشان دهنده مسمّای آن است و این رابطه، قراردادی و ذهنی نیست؛بلکه از ذات هر چیز برمیآید.نام خدایان و قهرمانان با نقش و وظیفه آنها تناسب دارد و با شتریح و تجزیه نام آنان به شخصیت آنها میتوان پی برد.
18-اوتیدم(جدل)
اوتیدم و دوستش سوفیست هستند و بازی با کلمات و مغالطه را برای خود هنر میشمارند.هر پدیده را مساوی با تمام پدیدهها و تمام آنها را برابر با یک پدیده میدانند.ترتّب معلول بر علت و سنخیت علل را نادیده میگیرند و میگویند:هر چیز ممکن است همه چیز بشود و حقیقت واحدی وجود ندارد.
سقراط آنان را به خود وامیگذارد.(وقتی هدف گفتگو، جستجو و تحرّی حقیقت نباشد، ادامه آن بیمعنی است.)
19-جمهوری
کتاب اول-در جشنی گفتگویی در میگیرد و موضوع عدالت مطرح میشود.در تعریف آن، یکی میگوید:پس دادن مال غیر.سقراط میگوید:آیا یک دوست میتواند، اسلحه امانتی دوستش را در حالی که او را دیوانه مییابد، پس دهد؟دیگری میگوید: عدالت یعنی خوبی به دوستان و بدی به دشمنان.اگر دوست، بدکار و دشمن، نیکوکار باشد، تکلیف چیست؟سومی عقیده دارد:عدالت آن است که برای قوی سودمند باشد و ظلم کامل بهتر از عدل کامل است.سقراط با این استدلال به نفی آن میپردازد: ظالم خواهان سلطه بر همگنان و بیگانگان است، اما عادل قصد سبقت در عدل دارد نه کارهای ظالمانه.
ظالمان در بین خود نیز ملزم به اجرای عدالت میشوند.
کتاب دوم-یکی از حاضران پاسخ سقراط را قانع کننده نمییابد و میگوید:مردم از این روی به عدالت میگروند که آن را غیر قابل اجتناب میدانند نه بدان جهت که به خوبی آن اعتقاد دارند.زندگی ظالمان به مراتب بهتر از حیات دادگران است، اگر مردم عدل را میخواهند به خاطر آن است که از ارتکاب ظلم ناتوانند.دیگر آنکه، مردم پس از تجربه های مکرّر ظلم، ارتکاب ظلم را از تحمل آن بدتر دیدند، پس قرار گذاشتند که ستم نکنند و عدالت یعنی همین.
سقراط در پاسخ، پس از بیان مقدمهای طولانی در تعریف عدل و ظلم و مزایای عدل، یک جامعه و مدینه فاضله فرضی، تصور میکند.در آن برای هر فرد با توجه به مقام و پیشهاش، صفاتی در نظر میگیرد.مثلا:شجاعت برای جنگجو، دانایی برای نگاهبان و...سقراط شاعران را به مدینه خود راه نمیدهد و تلقی کسانی چون هومر و هزیود از خدایان را، مطرود میشمارد. سقراط کارهای خوب را به خدا منسوب میدارد و برای بدیها، منشأ دیگری میجوید.(آیا تعالیم زردشت درباره اهورا و اهریمن تداعی نمیشود؟)
کتاب سوم-باز هم نکوهش شاعران و بیان نتایج سوء اشعار آنها برای جامعه مطلوب، ادامه مییابد.به نظر سقراط، شعر، نقاشی و موسیقی وقتی ارزشمندند که در جهت تحکیم مبانی اخلاقی جامعه باشند.
آنگاه برای مباشرت و معاشرت و خوراک و بیماری و معاجله هم شرایطی در نظر گرفته میشود.
قاضی و پزشک باید در اندیشه مردمانی باشند که از حیث روح و تن سالمند.بیماران را باید به حال خود رها کرد و ارواح فاسد را هم باید کشت.پاسداران جامعه و حاکمان باید از میان بهترین افراد انتخاب شوند و اینان نباید به زر و سیم بهایی دهند، زیرا طلا در وجود آنهاست.
کتاب چهارم-حاکمان به خاطر سعادت جامعه باید از خود خواهی و تجمل و رفاه تا حدی چشم پوشند.جنگاوران باید تربیت ویژهای ببینند و مرزهای کشور از مقدار معلوم نباید تجاوز کند.
عدالت یعنی انجام وظیفه و ظلم فروهشتن تکلیفی است که بر عهده فرد است.آنگاه دوباره شجاعت و خویشتن داری تعریف میشود.
کتاب پنجم-برخی از بحث انگیزترین افکار افلاطون در این قسمت بیان شده است.مثل:اشتراک زن و فرزند و لزوم تربیت روحی و بدنی زنان.اینها برای جلوگیری از فساد حاکمان است تا به چیزی احساس تملک و تعلق نداشته باشند.حاکم باید حکیم باشد یا حکیم حاکم گردد.حکمت اشتیاق به تماشای حقیقت است و در میان پدیدههای کثیر به دنبال واقعیت اصیل هر چیز است:«خود»هر چیز، (ایده-مثال).
کتاب ششم-در اینجا صفات فیلسوف بیان میشود.فیلسوف عاشق شناختن آن هستی یگانه ابدی است که دستخوش کون و فساد نمیشود.
حکیم نه خود را میفریبد نه دیگری را.اعتدال و خویشتن داری سومین صفت اوست.از فرومایگی و دل بستن به چیزهای کوچک به دور است. درستکاری و مهربانی ملکه وست.حافظهای نیرومند دارد در آموختن چابک است.خواهان زیبایی و هماهنگی و دوستدار موسیقی است.آنگاه فرق سوفیست با فیلسوف بیان میگردد.ابزار فیلسوف«دیالکتیک»است:شناسایی ارتباط بین مفاهیم.شناساییها عبارتند از:
شناخت ریاضی و هندسی که با مبنایی مفروض حاصل میشود و راهبر خرد است.شناخت استدلالی یا دیالکتیکی که عین ثابت را مفروض میگیرد و این شناسایی تا اصل نخستین هستی پیش میرود.سومین نوع شناخت، عقیده(به ادیان و مکاتب)است.شناسایی چهارم، پندار نامیده میشود.
کتاب هفتم-در آغاز، تمثیل معروف غار بیان و بر انواع شناساییها منطبق میگردد.سپس دانشهایی که فیلسوفان(حاکمان)را بایسته است، نام برده میشود.عالم مثل هم در اینجا توضیح داده میشود.
کتاب هشتم-زنان و کودکان باید از تعلیم و تربیتی مشترک برخوردار شوند.در صلح و جنگ همه باید دوشادوش کار کنند.زمامداران چه از حیث دلبستگی و اشتغال به دانش و چه از لحاظ جنگاوری، باید از دیگر افراد جامعه برتر باشند.
سپاهیان جداگانه خواهند زیست و هیچ یک اتاق و انبار خصوصی نخواهد داشت.از مالکیت شخصی محروم و ما یحتاج آنها را دولت تأمین خواهد کرد، تا هیچ تعلقی آنان را از انجام وظایف میهنی خود، باز ندارد.دولتها انواعی دارند:حکومت اسپارتی (نظامی)، الیگارشی، دموکراسی و استبدادی.البته هر کدام از اینها معایبی دارند.
کتاب نهم-خصوصیات و چگونگی پیدایش مستبد، در این رساله بیان میشود.
کتاب دهم-چگونگی تقلید، ایده(مثال)و سرنوشت انسان با استفاده از داستان«ار»گفته میشود.«ار»مردهای است که زنده میشود و مشاهدات خود را از جهان دیگر باز میگوید:هر کس برای هر ستم خود کیفری جداگانه میبیند و برای هر ظلم ده بار مجازات میشود.نیکوکار و پرهیگار به میزان نیکیهای خود پاداش میگیرند.
(داستان«ار»شباهت عجیب به سفر آسمانی «اردویرافنامه»مندرج در آثار زردشتی دارد.
مخصوصا نام«ار»همان قسمت اول ارداویرافنامه هم هست.آیا افلاطون از آن آگاه نبوده است؟در رساله اکسیوخوس هم که گویند منسوب به افلاطون است، داستانی شبیه به«ار»که از زبان مغی شنیده شده، نقل میگردد.)
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دوره آثار افلاطون - جلد 2
مگه لینک این کتاب رو پیدا کردید؟
من ماههاست دنبال جلد 3 و 4 هستم.
اگر کسی اطلاعی بده مدیون خواهم شد.
من نمی دونم از کدوم قسمت می شه این کتاب را دانلود کرد.